سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معلقات

فصل های بی وفایی

فصل های بی وفایی

باز به انگیزه ای که نمی دانم چقد دوام داشته باشد به فضای مجازی ان هم فضای مجازی شعر و ترانه ای که این روزها خیلی دنبالش نیستم بازگشته ام .شاید اتفاقات پیش امده شاید هم دوستانی که همه از جنس شعرند و ادم را قلقلک میدهند شعر اگر چه نه نان است و نه آب اما شعر است به هر حال و بخشی از نیاز روح ادمی به ارام بودن یا به هیجان بودن را جواب می دهد 

عجیبه ولی ذهن خواننده رو

داره یک تنه میکشه عشق تو

دارم می نویسم خیالاتمو

عجب داستانی بشه عشق تو

 

نذار دست ها تو  تو دستای من

تو تنهایی من، بذار و برو

تا اینجا کارم بازم سوخته

دل هرکسی خونده این قصه رو

 

میدونی برام رفتنت سخت نیست

مگه میشه دنیا همش دل باشه

دیگه فصل آخر مهم نیس واسم

نمیخوام که پاییز کامل باشه

 

چه بی قیمته عشق این روزها

مگه چند می ارزه قلب یه زن

فروشی شده قصه ی عشقمونون

رو جلد ش فقط اشک میریختن

 

نمیدونه هیج کس که این قصه ها

همون خاطرات تو با من بوده

نمی دونن این فصل ها اخرش

همش  بی وفایی یه زن بوده