سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معلقات

خداحافظ زهرا

سلام سید ایمیلمو هر چی زدم نیومد بعضی وقتا اینجوری میشه بنابر این گذاشتم تو این وبلاگ قدیمی و زواردرفتم وقتی برداشتی اسی تکی سیگنالی چیزه بده تا از اینجا برش دارم بعدشم خیلی خیلی ببخشید که دیر شد دنبال فرصتی بودم که حال بهتری داشته باشم برای گفتنش میخواستم عجولانه نباشه. البته اخرم عجله ای شد. میدونی مشکلات من و ملودی رو دیگه تا بیاد تو دستم طول میکشه البته هنوز مطمئن نیستم اینی که گفتم سوار باشه ولی دیگه بیشتر از این از دستم نمیومد. هرجاش نیاز بود به سلیقه خودت عوض کن (یعنی من مشکلی ندارم ههههه)

هوای، غم تو، به طوفان، رسیده

به دنیا ، بگو ابر، بباره، براتو

یه پاییز ، همیشه، رو غم هات، نشسته

به اتیش، نشونده، غروب، چشاتو

تو شهر بی بارون فراموش میشی تو

یه سوسوی سردی که خاموش میشی

تو دیگه شهر ارومه نمی باره شب ها

خداحافظ گریه خداحافظ دنیا خداحافظ زهرا

……………………………………………………………

… از دستات خوندم ، ماهو گریوندم

چشمای بستت ، هرشب ترسوندم

با دردت رفتی با دردت موندم

رفتی از پیشم

عطر یاس تو در کوچه پیچید

دست نامردی یاسم رو می چید

امیدم این بود خدای این شهر

بغض خستم رو اون لحظه میدید

رفتی از پیشم


چه کسی پنیر مرا جابجا کرد

زاغکی بسته ی پنیری دید             رفت توی دکان برای خرید

مفت چونکه نبود کارت کشید          بر دهانش گرفت و زود پرید

زاغک قصه داشت صد مشکل       هفت سر جوجه داشت در منزل   

رفت فی الفور سمت خانه ی خود    باز تا کرد درب لانه ی خود

جوجه ها قار قار جمع شدند         دور میز ناهار جمع شدند

بازی و خنده را رها کردند               بسته را در سه سوت وا کردند

باطن بسته را که قدری دید           ناگهان جوجه زاغکی پرسید

 چه کسی باز کرده قبل از ما          جابجا کرده این  پنیر مرا

 نیمه ی دیگر پنیر کجاست             نسبت یک به پنج ان که  هواست

زاغک مشکی و کمر باریک           گفت با جمله ای دراماتیک

روبه پر فریب و حیلت ساز              صاحب کارخانه صاحب آز

یک زمان مرغ و جوجه میدزدید       میزد او را اگر کسی میدید

پیش از این از طویله میدزدید       صاف و بی شیله و پیله میدزدید

منتها ان زمان  تمام شده             صاحب عز و احترام شده

میزند مطمئن و بی ذلت              مستقیما ز سفره ی ملت

 


در طعن کنکور؛این شوم ویرانگر خانمانسوز

    نظر

 

در طعن کنکور؛این شوم ویرانگر خانمانسوز

من چاره ندارم بروم  بر در کنکور

بردارم و آجر بزنم بر سر کنکور

 با گاج و قلمچی شده ام پنجه به پنجه

درگیر شدم با همه ی لشکر کنکور

 هجر تو چنان کرد محال است بگنجد

در ذهن من و فکر تو و باور کنکور

کنکور مرا دورتر از عشق خودم کرد

ای بر پدر بی پدر و مادر کنکور

آغوش تر سرشار کتاب است چه وضعی است

تو دلبر من هستی یا دلبر کنکور؟

گفتی بله اما نه به من بلکه به کنکور

بودیم دوسال است که در محضر کنکور

همراه تو مشتی ورق چرک نویس است

کنکور مهم است بخوان یکسره کنکور

هر روز فلان کردم و هر روز فلان شد

از اول کنکور تو تا آخر کنکور

من خسته شدم خسته شدم خسته شدم خس....

فریاد زدم بسکه به گوش کر کنکور

کنکور تو فرداست دعا میکنمت سخت  

یا رب تو خودت باز بکن معبر کنکور


با آروزی موفقیت برای همه ی کنکوری های بالاخص همسرم و خواهر همسرم که سخت درس خوانده اند

 

 


غروبای پاییزی جمکران

    نظر

 

 

 پانزده شعبان که شد بالاخره دلم راضی شد که این ترانه رو منتشر کنم . هر چند که کپی رایت در کشور عزیزمون کشکه و سرقت ادبی خیلی چیز مهمی به حساب نمیاد اما باز هم از راضیم به رضای خدا

 

هزار ساله میشه دلم لک زده

واسه دیدن دستهای دعاش

غروبامو میخام که گریه کنم

مثه آسمون وقت دلتنگیاش

 

دلم شور افتاده این روزها

تو این بیقراری که من داشتم

یه تقویم دیگه اضافه شده

به این انتظاری که من داشتم

 

تو این ساعت عصر دلتنگیا

هزار جا دل آسمون رفته بود

واسه روزها  باورش سخت بود

نبودی و باز اخر هفته بود

 

دلم عهد بسته که از غیر تو

همین روزها صاف دل میکنه

دعا کن که این توبه ی اخری

دوباره شبیه دلت  نشکنه

 

 

زمستون گرفته دل عالمو

شب از چشمای پنجره جاریه

صدای قدم های این انتظار

تو گوش من خسته تکراریه

 

دل ماه قرصه به رویای تو

تو چشمای تو خوابهای جهان

بغل کرده شاید غم عالمو

غروبای پاییزی جمکران

 

 

 

 

 

 


بازرسی ها ی کاملا مدیریت شده

 

 

 

 

 

بعد از مدتی ترک طنزنویسی این ناپرهیزی را عفو بفرمایید؛فرمایشات برخی از مسئولین امر گاهی چاره ای برای ادم باقی نمیگذارد

بعد از توافق هسته ای، روز و شب داخلی و خارجی اصلا معلوم نیست

بارزسان از همه جا بی خبر، با چشم بسته،وارد یک مرکز نظامی در ایران شده اند این بازرسان متخصص کاملا مدیریت شده می باشند؛ به این معنا که فقط و فقط یک چشم بند و یک عدد دستمال کاغذی در اختیارشان قرار داده شده است .حتی گوشی های خود را هم دم در تحویل داده اند .گوشی که چه عرض کنم حتی همه ی زار و زندگیشان را دم در تحویل داده اند....

بارزس 1: خدا بگم این پروتکل الحاقی رو چی کار کنه

بازرس 2: چرا اخه ؟خوبه که؟ دو تا دستمال میکشیم و پول می گیریم و ورمیداریم میریم

بازرس3: بچه ها من که چشمم نمی بینه ولی فک کنم اینی که من دستمالمو کشیدم روش کلاهک هسته ای باشه ها

بازرس 1:مرگ مادرت شوخی نکن

بازرس 2: همه چی توی آژانس مشخص میشه شما فقط دستمالتونو بکشین

بارزس 3: نه بجون خودم . این کلاهکه حالا هر چی میخوای تو بگو

بازرس 1: میگم بچه ها اصلن مطمئنید ما رو آوردن تو مرکز نظامی ،اخه تو راه بوی قرمه سبزی می اومد .

بازرس 2: شات آپ کنین دستمالتونو بکشین همه چی تو آژانس مشخص میشه